بعد از اتمام تحصیلات متوسطه در ۱۹۲۱، جورج اورول که به دلیل وضعیت مالی خانوادهاش توان رفتن به دانشگاه را نداشت، و همچنین به دلیل نتایج نه چندان خوبی که در دبیرستان گرفته بود احتمالا از گرفتن بورس محروم میشد، تصمیم گرفت تا به عضویت پلیس سلطنتی هند در آید. بعد از قبولی در امتحان ورودی و در ۱۹۲۲ به برمه رفت و رشد به نسبت سریعی در درجات پلیسی داشت. مقاله زیر (Shooting an Elephant) بازگوکننده خاطرهای است که به گفته خود اورول تاثیری زیاد و عمیق بر درک او از امپریالیسم و علاقه او برای پایان دادن به امپراتوری بریتانیا گذاشت. اورول که در ۱۹۲۷ به دلیل ابتلا به تب دِنگی در مرخصی در انگلستان به سر میبرد، پلیس سلطنتی هند را ترک کرد تا به علاقه اصلی خود، نویسندگی، بپردازد.
در مولمِین، در برمه سفلی، عده بسیاری از مردم از من متنفر بودند – تنها زمانی در زندگی که من به اندازه کافی برای این امر مهم بودهام. من افسر گردان پلیس شهر بودم، و احساسات ضد-اروپایی به نوع بیهدف و کودکانهای تند بود. هیچ کسی جرات به راه انداختن یک شورش را نداشت، ولی اگر یک زن اروپایی به تنهایی از بازار گذر میکرد حتما کسی آب توفِل بر روی لباسش تف میکرد. من به عنوان یک افسر پلیس هدفی مشخص بودم و اگر شرایط امن بود اذیت میشدم. یک بار وقتی در زمین فوتبال مرد برمهای چابکی به من پشت پا زد و داور (یک برمهای دیگر) رویش را برگرداند، تماشاگران با قهقهه سهمگینی نعره کشیدند. این اتفاقی بود که بیش از یک بار رخ داد. در نهایت صورتهای زرد تمسخرآمیزی که در همه جا با من روبهرو میشدند، دشنامهایی که از فواصل امن از پشت سرم به هوا میرفت، به صورت بدی بر اعصابم تاثیر گذاشت. راهبهای بودایی جوان از همه بدتر بودند. چندین هزار نفرشان در شهر حضور داشتند و به نظر نمیرسید که هیچ کدامشان کاری جز ایستادن در گوشه خیابان و تمسخر اروپاییها داشته باشند.