۴ آبان ۱۳۸۹

علم چیست؟

علم چیست؟ دانشمند به چه کسی گفته می‌شود؟ آیا آموزش علمی محض برای یک انسان مدرن کافی است؟ جورج اورول در این مقاله (What is Science) به این پرسشها می‌پردازد و با مرور تاریخ معاصر، نقش علم در دنیای مدرن و احتیاج انسان به آموزش علمی را بررسی کرده و بر نیاز انسان به ادبیات، تاریخ ، هنر و غیره، در کنار علم، تأکید می‌کند. 


در تریبون (Tribune) هفته پیش، نامه جالبی از آقای جِی. اِستیوارت کوک چاپ شده بود که او در آن پیشنهاد می‌کرد که بهترین راه برای اجتناب از خطر ایجاد یک "سلسله مراتب علمی" تاکید بر آموزش علمی تمام افراد جامعه است، تا جایی که امکان دارد. همزمان، دانشمندان باید از انزوا خارج و به حضور جدیتر در سیاست و حکومت ترقیب گردند.

۲ آبان ۱۳۸۹

به سوی اتحاد در اروپا


مقاله زیر (Toward European Unity) اولین بار به عنوان بخش چهارم مجموعه "آینده سوسیالیسم" در پارتیزان ریویو (Partisan Review) منتشر شد و اورول در آن به شرح چشم‌انداز سوسیالیسم و نقش آن در آینده یک اروپای متحد می‌پردازد.


امروزه یک سوسیالیست در جایگاه دکتری قرار دارد که مشغول مداوا کردن بیماری رو به موت است. به عنوان یک دکتر، وظیفه او می‌باشد تا بیمار را زنده نگاه دارد، و در نتیجه فرض کند که بیمار بخت کوچکی برای التیام دارد. به عنوان یک دانشمند، وظیفه او است که با حقایق روبه‌رو شود، و بپذیرد که بیمار به احتمال خواهد مرد. فعالیت ما به عنوان یک سوسیالیست فقط در صورتی معنی پیدا می‌کند که باور کنیم امکان برقراری سوسیالیسم وجود دارد، ولی اگر اندکی درنگ کنیم و به آنچه احتمالا اتفاق خواهد افتاد فکر کنیم، فکر می‌کنم باید قبول کنیم بخت با ما یار نیست. اگر اهل شرط بستن بودم، با محاسبه عینی احتمالات و کنار گذاشتن آرزوهای خودم، به این نتیجه می‌رسیدم که تمدن بختی برای دوام بیشتر از چند صد سال ندارد. به نظر من سه امکان در مقابل خود داریم:


۲۹ مهر ۱۳۸۹

کشور من راست یا چپ

مقاله زیر (My Country Right or Left) بعد از شروع جنگ جهانی دوم، هنگامی که بسیاری از اطرافیان اورول مجبور به تجدید نظر در عقاید صلح‌گرایانه خود شده بودند، نوشته شده است. اورول به دوران کودکی خود و جنگ جهانی اول رجوع می‌کند و در تربیت خانوادگی خود به دنبال مشخصاتی می‌گردد تا به کمک آنها جوابی برای احساسات وطندوستانه خود و حمایتش از جنگ بیابد. این مقاله یکی از سه مقاله‌ای است که اورول در وصیتنامه خود خواهان عدم چاپ مجدد آنها بعد از مرگ شده بود.



بر خلاف باور عمومی، گذشته پرحادثه‌تر از زمان حاضر نبود. اگر اینگونه به نظر می‌رسد به این دلیل است که وقتی به عقب نگاه می‌کنید حوادثی که با اختلاف زمانی زیاد رخ داده‌اند به هم نزدیک می‌شوند، و به این دلیل که تعداد بسیار کمی از خاطراتتان دست نخورده باقی مانده‌اند. بیشتر به دلیل کتابها، فیلمها و خاطراتی که در این بین عرضه شده‌اند است که پنداشته می‌شود جنگ فعلی در مقایسه با جنگ ۱۸-۱۹۱۴ حوادث عظیم و حماسی کمتر دارد.


۲۸ مهر ۱۳۸۹

به اعماق معدن

جورج اورول، در ۱۹۳۶، از سوی ویکتور گُلانز مامور شد تا درباره مناطق شمال انگلستان که در رکود اقتصادی به سر می‌بردند مطلبی بنویسد. اورول، که به تازگی پیش‌نویس تایپی آخرین کتابش، به آسپیدیستراها رسیدگی کن (Keep the Aspidistra Flying)، را تحویل ناشر داده بود، از کار نیمه وقت خود در یک کتابفروشی استعفا داد و در ۳۰ ژوئیه ۱۹۳۶ به سمت شمال رهسپار شد. او دو ماه را در لینکولن‌شایِر و یورک‌شایِر گذراند و بعد از بازگشت به لندن در ۲ آوریل نوشتن جاده به سوی اسکله ویگان (The Road to Wigan Pier) را شروع کرد. مقاله زیر (Down the Mine) برگرفته از این کتاب است.


تمدن ما، بر خلاف نظر چِستِرتُن، بر زغال‌سنگ بنا شده است، خصیصه‌ای که درک کامل آن به اندکی تامل نیاز دارد. ماشینهایی که ما را زنده نگاه می‌دارند، و ماشینهایی که ماشین می‌سازند همگی، مستقیم یا غیر مستقیم، به زغال‌سنگ محتاج هستند. در سوخت و ساز جهان غرب اهمیت معدنچی زغال‌سنگ فقط از اهمیت فردی که زمین را شخم می‌زند کمتر است. او همانند ستونی انسان‌پیکر است که تمام آنچه شوم نیست بر شانه‌های او تکیه کرده است. به همین دلیل مشاهده فرآیندی که زغال‌سنگ در طی آن استخراج می‌شود بسیار باارزش است، به شرطی که بختش را داشته و حاضر به تحمل سختیهایش هم باشید.

۲۴ مهر ۱۳۸۹

یهودی‌ستیزی در بریتانیا

در مقاله زیر (Antisemitism in Britain)، اورول به بررسی مشاهدات شخصی خود از وضعیت رفتار با یهودیان در بریتانیا می‌پردازد و پایه‌های ایدئولوژیک و توجیهات عقلانی مرسوم را به چالش می‌کشد. وی بر این نظر است که جنایاتی که در طول جنگ جهانی دوم بر علیه یهودیان صورت گرفت فقط منجر به مخفی شدن احساسات یهودی‌ستیزانه در سطح بریتانیا شده است و همدردی با یهودیان تنها در حیطه عمومی و در مقیاسی سطحی وجود دارد، در حالی که اشخاص در خفا و در زندگی شخصی خود به آن آلوده هستند. او معتقد است که یهودی‌ستیزی را نمی‌توان تنها با فرضیات اقتصادی و تاریخی توضیح داد و برای شناختن بهتر ریشه‌های آن به میزانی روانشناسی هم احتیاج است و تنها راه علاج آن از طریق یافتن راهی برای درمان بیماری بزرگتر ناسیونالیسم ممکن است. همانطور که اورول خود می‌گوید یهودی‌ستیزی تنها یکی از روشهایی است که ناسیونالیسم به وسیله آن نمود پیدا می‌کند و احساسات نژادی، اگر نه در همه افراد، بلکه در عده زیاد از آنها به طرق دیگر وجود دارد و برای مثال صهیونیسم را یهودی‌ستیزی برعکس قلمداد می‌کند.


چیزی در حدود۴۰۰,۰۰۰ یهودی در بریتانیا زندگی می‌کنند، به علاوه چند هزار یا، حداکثر، چندین هزار پناهنده یهودی که از ۱۹۳۴ به بعد وارد کشور شده‌اند. جمعیت یهودیان تقریبا به طور کامل در نیم دوجین شهر بزرگ متمرکز شده و بیشتر در تجارت غذا، لباس و مبلمان شاغل است. تعداد اندکی از شرکتهای انحصاری، همانند آی. سی. آی.، یک یا دو روزنامه مهم و حداقل یکی از فروشگاههای زنجیره‌ای به طور کامل متعلق به یهودیان هستند یا یهودیان در آنها سهام دارند، ولی از واقعیت به دور خواهد بود اگر بگوییم که زندگی تجاری بریتانیا در انحصار یهودیان است. در واقع حتی به نظر می‌رسد که یهودیان نتوانسته‌اند همگام با گرایش مدرن به سوی تلفیق شرکتهای بزرگ به پیش روند و در مشاغلی که بالاجبار در مقیاس کوچک و به روشهای کهنه اداره می‌شوند باقی مانده‌اند.

۱۱ مهر ۱۳۸۹

مصونیت روحانیت: یادداشتهایی بر سالوادور دالی

در مقاله زیر (Benefit of Clergy: Some Notes on Salvador Dali) جورج اورول به بررسی شخصیت حقیقی و هنری سالوادور دالی می‌پردازد و، در عین حال که معتقد است دالی نقاشی زبردست است، ولی اعتقاد دارد که او فردی منحط و از نظر اخلاقی ورشکسته است. اورول با بررسی زندگینامه سالوادور دالی به این نتیجه می‌رسد که او از پدیده‌ای به نام مصونیت روحانیت سود می‌برد: روحانیتی که خود در مقام تعریف اخلاقیات قرار دارد و از این سو از بازخواست اخلاقی به دور است: "هنرمند قرار است که از قوانین اخلاقی مربوط به مردم عادی معاف باشد. فقط کافی است که آن کلمه سحر‌آمیز، هنر، را بر زبان آورید، و همه چیز مجاز است: لگد زدن به سر دختران خردسال مجاز است؛ حتی فیلمی مانند "دوران طلایی (L'Age d'Or)" مجاز است. اینکه دالی سالها در فرانسه نشخوار کند و سپس چون فرانسه در خطر است مانند موش پا به فرار بگذارد هم مجاز است. تا وقتی که در امتحان نقاشی قبول شوید، همه چیز بر شما بخشوده خواهد شد." از نظر هنری، اورول به این نتیجه می‌رسد که دالی در اساس نقاشی اِدواردی است و از سورئالیسم برای مخفی کردن این وجه عامی خود استفاده می‌کند، ولی ناخودآگاه و به مراتب به آن سبک ادواردی رجوع می‌کند.



یک خود-زندگینامه فقط در شرایطی قابل اعتماد است که چیز ننگینی را فاش کند. مردی که گزارش خوبی از خود می‌دهد احتمالا دروغ می‌گوید، چون تمام زندگیها وقتی که از درون نظاره می‌شوند چیزی جز یک سری شکست نیستند. با این حال، حتی کتابی سرشار از وقیحترین دروغها (مانند خود-زندگینامه‌های فِرانک هَریس) هم می‌تواند ناخودآگاه تصویر درستی از نویسنده‌اش ارایه دهد. زندگی (Life)، اثری که اخیرا از دالی منتشر شده است، در این مجموعه می‌گنجد. بعضی از وقایع مطرح شده در آن کاملا باور نکردنی هستند و بعضی دیگر جابه‌جا و رمانتیک شده‌اند، و نه تنها موارد تحقیرآمیز، بلکه روزمرگی متداول یک زندگی عادی هم از آن حذف شده است. دالی حتی به تشخیص خود نیز نارسیسیست است، و خود-زندگینامه‌اش در عمل چیزی بیش از عریان شدن در زیر نورافکن صورتی نیست. ولی به عنوان یک نوشته تخیلی، غریزه‌ای منحرف که به لطف دوران صنعتی میسر شده است، ارزشی بسیار والا دارد.